دیدار
چشم گشودمت و دیدم
دیدی، منرا که ایستادهام
و تو که
جایی در جغرافیای آغوشِ من جاماندهای
حالا که رفتهای
آری که تو را بر رحل میگذارم
مگرنه دیدار تو عبادت است؟
هرسپیده خورشید، میدانی؟
از نگاه من سر میزند
حالا که رفتهای، همینام بس
که جای خالی تو
در قلبم تنهاست.